بخاطر کار زیاد و پر مشغله این روزای پالایشگاه من مجبور شدم زودتر بیام مرخصی که در موقع شروع کار در پالایشگاه باشم چون ادم مهمی هستم براشون خخخخ... برای همین 4 روز زودتر اومدم مرخصی به الهام که گفتم کلی ذوق کرد و خوشحال شد . به همین مناسبت صبح روز نهم مرداد ماشین رو قول نامه کردم و به دوستم دادم و ظهرم حرکت کردم اومدم نی ریز خیلی گرم بود به هر طریقی بود خودمو رسوندم نی ریز و بعدشم مستقیم رفتم شرکت سایپا تا ماشینی که عشقم دوس داره براش بگیرم ... منم ساینا رو گرفتم و سریع مستقیم با لباس کار رفتم در خونه عشقم و الهاممو دیدم و بغلش کردم وای که چقدر دلم تنگ شده بود براش بعد از اینکه اماده شد رفتیم خونه ما و شب رو اونجا موندم منم چندتا کادویی که براش گرفته بودم بهش دادم بعلاوه صدف هایی که از دریا براش گرفته بودم ... خلاصه یه شب عالی رو کنار هم گزروندیم و صبحشم رفتیم بانک دنبال کارای وام ازدواجمون ...
[ چهارشنبه یازدهم مرداد ۱۳۹۶ ] [ 16:14 ] [ مهدی ]
[ ]